کربلا؛ روایت ماندگار اعصار
موج شکن انزلی / امسال، محرم با پاییز از راه رسید. زردِ و نارنجی برگها، گره خورد به بیرقهای سبز و سیاه. حالا زمین و زمان یکبار دگر مجنون شدهاند و میگریند به یاد کربلا. اینک محرم است و آوای آزادگی انسان از پس سالهای متمادی دوباره به ما رسیده است. عاشورا، این روایت ماندگار اعصار هر سال یادآورِ شکوه انسانیتِ انسان است.
در سرزمین ما، ابرها خویشاوندند با زمین و مه، شولایی است که در گرگ و میش هوا بر تن میکنیم تا گم شدن و دوباره پیدا شدن خویش را به تماشا بنشینیم. محرم اما وقتی از راه میرسد، مه خود کبود میشود و تابِ در برگرفتن ما را ندارد و به تماشای ما پشت بیرقهای عزا میایستد که چگونه خویشتن خویش را در این ماه پیدا میکنیم.
این جامه سیاه که تن میکنیم، عاشقانهای ابدی است که حکایت از ایستادن و آزادگی دارد. کربلا روایتِ سر تعظیم خم نکردن است در برابر ستم. نینوا شکوفه گلستان ایثار است در دل برهوتی عظیم. عاشورا غزل مهربانی و وفاست و همه شگفتیهایی که در جانِ انسانیت جاری است. محرم که از راه میرسد پیر باشی یا جوان، خُردباشی یا کلان فرقی نمیکند؛ انسان اگر باشی دلت میلرزد و کوچهپسکوچههای ذهنت با یاد کربلا نفس تازه میکند. آب که میبینی دلت بیتاب میشود و نگاهت تا آسمان میرود. آن وقت «یا حسین»گویان به تشنهکامان دیروز و امروز میاندیشی و سر میچرخانی تا درفش آزادگی را برافرازی. شامگاهان فانوسها بر عَلَمها روشن میشوند و ما نوحهخوان راه میافتیم در مسیری که چون همیشه نیست. راه همان راه است. خیابانها و کوچههایی که روزمرگیهامان هر روز در آن میگذرد اما اگر قدمهامان کربلایی باشد، خلوتمان در همان ازدحام جان میگیرد و اندیشههایمان همراه با نسیم میوزد. به شهدای کربلا میاندیشیم؛ به زندگی و شهادتشان، به شهیدان شهر خویش و همه شهدای تاریخ که چگونه زیستنمان را نظارهگر هستند.
اشکها که میجوشند، طبلها که مینالند و پرچمها در دستان باد که رها میشوند، ما گوش میسپاریم به آواز امواج دریا، زمزمه سنگریزهها و همهمه بیپایان برگهای درختان که قرنهاست سخن او را تکرار میکنند: «کیست مرا یاری کند؟ »
مریم ساحلی – روزنامه همشهری